این بار واقعا حرفی ندارم که بزنم. ولی یه حسی بهم میگه که باید بنویسی. بنویسی تا اون سرت شروع کنه به خالی کردن خودش و حالت مسدود شدن ذهنت، قفل شدنش، بلوکه شدنش از بین بره. مثل این میمونه که سد جلوی رودخونه رو بشکنی. نمیدونی چی پشتشه ولی وقتی میشکنی مطمئنی دیگه چیزی نمونده که ازش غافل بشی.
دکتر رو نتونستم ببینم. پدر گفته ببینش و ازش بپرس که برای اون زمینی که گرفتیم چیکار میشه کرد. چرا اصلا خودم بهش فکر نکنم. اول باید برم ببینم که در حالت عادی چه کسایی از اونجا رد میشن. دوما ببینم چه کسایی میتونن از اونجا رد بشن. اون افرادی که رد میشن چه پرسونایی دارن و حدودا جز کدوم دسته از جامعه حساب میشن. آیا افرادین که خانوادگی در حال گشت زدن هستن یا مجردای مفلس؟ یا اصلا شاید مجردای ولخرج. هدف قراردادن هرکدوم از این قشرها برنامههای مارکتینگ و پلانهای درآمدی متفاوتی لازم داره. یه نکته اینه که اونهایی که به صورت دائمی از اونجا رد میشن اولویت بالاتری برای قرار گرفتن به عنوان جامعهی هدف دارن. بلاخره چون جذبشون راحتتره. یه بحث هم اینکه که اونجا از نزدیکترین شهرش ۱۴ دقیقه فاصله داره. این یعنی ما باید در نظر بگیریم که میانگین زمان اقامت افراد اونجا باید چیزی بیشتر از ۴۵ دقیقه باشه تا براشون اومدن به صرفه باشه. پس این باعث میشه که ما مارجین سود بالاتری رو برای خدمات اونجا در نظر بگیریم. که خوب طبیعتا باعث میشه یه سری از افراد از تارگت ما خارج بشن.
یه بحث دیگه هم اینه که پدر میخواد برای اونجا از سازمان گردشگری وام بگیره. این یعنی طرح باید تم گردشگری داشته باشه. تم گردشگری یعنی باید با سنت و فرهنگ اون منطقه ادغام بشه. خوب من خودم یه مشکلی که با نمایشگاهایی که تلاش میکنن با تم فرهنگی اونجا برگذار بشن دارم اینه که خیلی بیکلاس کارشون رو انجام میدن. در حداقل کیفیت. هنوز جایی ندیدم که با حفظ شان یه آدم متشخص خدمات ارائه بدن. باید روی این که چطور میشه سنت و مدرنیته رو با هم درست تلفیق کرد فکر کنم. باید فکر کنم اگر اون جامعه با هیچ فرهنگ دیگهای قاطی نمیشد اما تکنولوژیشون پیشرفت میکرد الان به چه شکلی زندگی میکردن و بر اساس اون یه معماری بچینم
یه ,اونجا ,اون ,رو ,میشن ,رد ,اونجا رد ,رد میشن ,از اونجا ,اینه که ,سنت و
درباره این سایت