محل تبلیغات شما

 زندگی یکم آروم شده و از آشفتگی‌هاش کم شده. خانواده دو هفته پیش رفتن و من تونستم یکم استراحت کنم. این چند روز فیلم دیدم و کتاب صوتی گوش کردم. قبلی رو تموم کردم و یکی دیگه شروع کردم. آتنا بعد سال‌ها مسیج داده میگه می‌خوام دیتاساینس و پایتون یاد بگیرم. بهش کورس معرفی کردم و گفتم کمکش می‌کنم. آتنا رو از ولایتمون میشناسم. از جمعیت. اون موقع بچه کوچیکا بیشتر از همه اونو دوست داشتن چون خیلی مهربون بود و براشون دل می‌سوزوند. معلم شرترین بچه‌ی جمعیت بود. بچه‌ای که بعدا فهمیدیم معتاد شیشه شده. و بعدا گم شد و دیگه پیداش نشد.

ظاهرا بازار کار و اپلای رشته‌اش خوب نیست برای همین می‌خواد حداقل با برنامه نویسی ترکیبش کنه یا اگر تونست کلا سوئیچ کنه. مشخصا آتنا تایم زیادی از زندگیشو به خاطر بچه‌های جمعیت از دست داده و الان عقب مونده. شرمنده میشم وقتی می‌بینم اعضایی که برای بچه‌ها وقت گذاشتن، نتونستن به زندگی خودشون برسن و الان ناراضین. دوست دارم کمکشون کنم تا یکمی از زحماتشون جبران بشه.

همگروهی های دانشگام میگن بیا یه روز خونه‌ات جمع بشیم فیلم ببینیم. دفع قبل که اومدن کلی مجبور شدم کلی خونه رو تمیز کنم تا از استاندارد یه پسر مجرد به یه جمع مختلط برسه. این بار حوصله‌اش رو ندارم

ترکیب سنت و مدرنیته

تحت تاثیر نسیم نیکولاس طالب

کف مطلق استاندارد

رو ,یه ,جمعیت ,کنم ,آتنا ,کلی ,کنم تا ,و الان ,شده و ,کردم و ,مونده شرمنده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

999